مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,حکایت قلعه ذات الصور یادژ هوش ربا بخش چهارم, تفسیر , شعر

حکایت قلعه ذات الصور یادژ هوش ربا بخش چهارم
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : جمعه 11 آبان 1395
نظرات


حکایت قلعه ذات الصور یا دژهوش ربا دفتر ششم


با اینکه شاه به فرزندان گفته بود به این دژ نزدیک نشوند ولی حس کنجکاوی آنها باعث شد داخل قلعه شده وبا دیوارهای پر از نقش ونگار مواجه ودربین تصاویر دل بسته تصویر دختری شده ،بدنبال پیدا کردن او راهی شدند پیری که آنجا بود به آنها گفت باید به کشور ماچین بروند
عزم کردندآن هرسه پسر                            سوی املاک پدر رسم سفر
در طواف شهرها وقلعه هاش                       از پی تدبیر دیوان ومعاش
دستبوس شاه کردند ووداع                         پس بدیشان گفت آن شاه مطاع
هر کجاتان دل کشد ، عازم شوید                 فی امان اله، دست افشان روید
غیر آن یک قلعه ، نامش هوش ربا                 تنگ آرد بر کله داران قبا
اله اله زآن دز ذات الصور                              دور باشید وبترسید از خطر
رو وپشت برجهاش وسقف وپست                 جمله تمثال ونگار وصورت است


شاه به فرزندانش گفت بخاطر خدا از تصاویر درون قلعه دوری کنید اون قلعه مثل اتاق زلیخا پر از تصویر است
اشاره به اینکه زلیخا تصویر خودش را برای اینکه یوسف رو به تسلیم دربیاره در تمام قصر بر دیوارها نصب کرده بود تا یوسف به هر جا نگاه میکندنقش زلیخا رو لحظه ای از دیدگان خودش دور بنبیند.

بهر دیده روشنان ، یزدان فرد                        شش جهت را مظهر آیات کرد
همانطور انسان خداشناس وروشن ضمیر وقتی به شش جهت (تمام هستی شامل شمال ، جنوب ، مشرق ، مغرب ، بالا وپایین) نگاه میکند هرچه به چشم میخورد عظمت خداوند را بیاد میاورد وهر آنچه هست تجلی خداوند برای اوست حتی وقتی به حیوانات نگاه میکند یا به گیاهان که غذای  آنهاست باز قدرت خداوند به چشم میخوردکه این گیاه را برای پرورش آن حیوان بوجود آورده است

تا بهر حیوان ونامی که نگرند                         از ریاض حسن ربانی چرند
نامی ، رشد کننده ، گیاه
بهر این فرمود با آن اسپه او                           حیث ولیتم فءم وجهه
برای همین خداوند فرموده ای مومنان بهر طرف نگاه کنید همه جا ذات الهی نمایان است

از قدح گر در عطش آبی خورید                      در درون آب، حق را ناظرید
انسان خدا شناس حتی در زمان رفع تشنگی وقتی آب میخورد باز حضور خدا را درک کرده، به عبارتی عکس رخ یار را در آب میبیند

آنکه عاشق نیست ، او در آب در                  صورت خود بیند ای صاحب بصر
اما اگر عشق خداوند در دل ودیده کسی نباشد از همان کوزه برای رفع تشنگی آب میخورد ولی به عکس خودش که درآب افتاده توجه میکند .یعنی از حضور خدا غافل است.

صورت عاشق چو فانی شد در او                  پس در آب اکنون که را بیند؟ او
وقتی انسان عاشق در معشوق فانی شود بهر جا نگاه کند مگر غیر از معشوق کسی دیگر را میبیند؟

حسن خلق بیند اندر روی حور                       همچو مه در آب ، از صنع غیور
انسان عاشق به هرچه نگاه میکند صورت معشوق رو که براش مثل حوری وفرشته است میبیند واگر این عاشق گرفتار عشق خدایی باشد در همه چیز تصویر جمال خدا را میبیند مثل تصویر ماه که در آب دیده میشود.همه کاینات تصویر نور جمال خداوندست .

غیرتش بر عاشقی وصادقی است                غیرتش بر دیو وبر استور نیست
همانطور که عاشق نسبت به معشوق نعضب دارد معشوق هم نسبت به عاشق تعصب پیدا میکند، خداوند نسبت به بنده خدا دوست غیرت داشته ومیخواهد که فقط چشم امید بخدا داشته باشند . چرا خدا نسبت به شیطان یا حیوانات این غیرت را نداردچون آنها به درک پرستش خدانرسیده اند.

دیو اگر عاشق شود ، هم گوی برد                  جبرییلی گشت و ، آن دیوی بمرد
حتی شیطان (دیو ) اگر عاشق خداوند باشد گوی سبقت را میتواند از جبرییل که فرشته مقرب خداست ببرد وصفات جبرییل رو پیدا کرده واز مقربین گردد.

اسلم الشیطان، آنجا شد پدید                          که یزیدی شد زفضلش بایزید
وقتی شیطان تسلیم عشق خداوند بشود، هریزیدی صفتی دارای فضائل بایزد میشود  .
یزیدی فرقه ای است که یزید(شیطان) را فرشته مقرب خداوند میدانند ومعتقد هستند از عشق زیاد بخدا وتعصبش به خداوند وانجام گفته خدا که به غیر از من به کسی سجده نکن شیطان سجده نکرده ودستور خدا را انجام داده ودر امتحان الهی پیروز شده است ، با شیطان پرستی تفاوت دارد

این سخن پایان ندارد ، ای گروه                    هین نگه دارید زآن قلعه ، وجود
گروه ، مردم ، جماعت
وجوه، صورت
 این صحبت ها تمامی ندارد ،
(منظور صحبت های در مورد آلوده نشدن به ظواهر دنیوی )
شما قلعه وجودتان را همچنان پا برجا نگهدارید یعنی جذب ظواهر دنیوی نشوید
هین نگهدار ، بهوش باش
 یا بهوش باشید وخودتان را از آن قلعه دور نگاهدارید.

هین مبادا که هوستان ره زند                      که فتید اندر شقاوت تا ابد
به هوش باشید که هوس شما را از راه به در نکند که تا ابد در بدبختی و شقاوت خواهید افتاد
یا به سر خواهید برد .

از خطر پرهیز آمد مفترض                           بشنوید از من حدیث بی غرض
مفترض ، واجب ، فرض شده
پرهیز از خطر بر همه واجب است شما این نصیحت بی غرض را از من بشنوید

فرج جویی ، پیدا کردن راه
برای پیروزی و پیدا کردن راه باید خردمندانه و نکته سنج و دقیق بود و خرد حکم می کند که از جایگاه شر و بلا و فتنه به دور باشی

گر نمیگفت این سخن را آن پدر                  ور نمی فرمود زآن قلعه حذر
اگر پدر در مورد آن قلعه صحبت نمی کرد و از نزدیک شدن به آن قلعه منعشان نمی کرد ...

خود بدآن قلعه نمیشد خیلشان                  خود نمی افتاد آن سو میلشان
خیل ، گروه اسبان وسواران ، گروه
آنها به فکر نزدیک شدن به قلعه نمی افتادند و هوس نزدیک شدن به آن را به سر راه نمی دادند

در اینجا مولانا هوشمندانه درس میدهد که اگر قرار است انسان را از چیزی برحذر کنی از قبل باید زمینه سازی کرده ودلایل پرهیز را مشخص کنید که حریص تر نشود

کان نبد معروف ، بس مهجور بود                    از قلاع واز مناهج دور بود
نبد ، نبود
مهجور ، دیوانه ، دور افتاده ، متروک
مناهج ، راه های روشن
مسیرهای مشخص رفت وآمد
از بس که قلعه دور افتاده و و مهجور بود شهرتش را از دست داده بود ،مسیر مشخصی به آن راه نداشت .

چون بکرد آن منع ، دلشان زآن مقال             در هوس افتاد ودر کوی خیال
چون پدر آنها را از آن قلعه منع کرد دل فرزندان در پی پیدا کردن آن قلعه در هوس افتاد .
انسان را از هر چه منع کنی حریص تر می شود .

رغبتی زین منع در دلشان برست                  که بباید سر آن را باز جست
از این منع کردن در فرزندان میل فراوان بوجود آمد که حتما باید راز این ماجرا را کشف کنیم ..

کیست کز ممنوع گردد ممتنع؟                      چونکه الانسان حریص ما منع
کیست که از چیزی که منع شده و ممنوع باشد امتناع ورزد
چون انسان نسبت به چیزیکه از آن منع شود حریص است

نهی ، بر اهل تقی تبعیض شد                   نهی ، بر اهل هوا تحریض شد

این بیت پاسخ سوال آیا برای تمام انسانها این امر که هرچه انسان را منع کنن حریص تر میشود صدق میکند
مولانا در جواب می گوید نه ، پرهیزگاران واصلان از این قانون جدا هستند وآنها به فعل حرام رو نمیاورند،انسانهای عادی وسالکان در هر مرحله ای ممکن است دچار این مشکل بشوند 

تبعیض شد یعنی جدا هستند ..
تقی ، پرهیزگار
تبعیض ، بغض ونفرت
اهل هوا ، شهوت پرستان
تحریض، تحریک ، برانگیخته شدن
تبعیض، جداشدن بین دو چیز

پس ، ازین یغوی به قوما کثیر                       هم ازین یهدی به قلبا خبیر
یغوی ، گمراه شدن
مصرع دوم قسمتی از سوره بفره
پس از این منع کردن گروه زیادی از مردم گمراه میشوند،ا وبواسطه همین منع کردن افراد روشن ضمیر به حقیقت پی میبرند

مولانا اشاره داردکه برداشت های آدمها از کلام وجملات یکسان متفاوت است وبا یک جمله یا آیه شخصی گمراه وشخصی هدایت میشود واین برداشت به ذات انسان بستگی داره انسان خوش نیت برداشت درست وانسان بد نیت برداشت غلط میکنند 

کی رمد از نی حمام آشنا ؟                      بل رمد زان نی حمامات هوا
حمام ،کبوتر
حمامات :کبوتران
ات ، علامت جمع
نی ، ساز نی
در قدیم برای دور کردن گاو وگوسفند وشتر از مزارع طبل میزدند وبرای دورشدن پرندگان با نی نوای خاصی زده میشد
کبوتر از ساز و آواز خوش کی فرار می کند ؟بلکه کبوتران غریبه ازآنجا دور میشود

وقتی صدای نی میاد کبوتر جلد یا دست آموز چون میداند از صاحبش هست نمیترسد، ولی کبوتر های دیگر آسمان از ترس فرار میکنند
تکمیل کننده بیت قبل که انسانی که خداشناس از فرمان خدا برداشت خوب دارد وهدایت میشود ولی انسان خدانشناس تفسیر بد کرده وبیشتر گمراه میگردد

پس بگفتندش که خدمت ها کنیم               بر سمعناواطعناها تنیم
سمعنا ، شنیدم
اطعناها ، مطیع وفرمانبرداریم
پسران به پادشاه گفتند که ما در خدمت شماییم هر آنچه که بشنویم را اطاعت می کنیم .

رو نگردانیم از فرمان تو                            کفر باشد غفلت از احسان تو
هیچ گاه از فرمان شما سرپیچی نمی کنیم و اگر از احسان و محبت های تو غافل شویم کفران نعمت کرده ایم .و حقیقت را پوشانده ایم
چون کفر به معنای پوشاندن حقیقت است .

لیک استثنا وتسبیح خدا                          زاعتماد خود بد از ایشان جدا
استثنا ، ان شااله
در اینجا مولانا به این عقیده که در هر کاری نیت و حرکت وبعد توکل داشته باشیم اشاره دارد همانطور که تو داستان پادشاه وکنیز به درمان پزشکان اشاره کرد که به دلیل مغرور بودن بخودشان نتوانستند کنیز را درمان کنند
ترک استثنا نگفتن از بتر                           پس خدا بنمودشان عجز بشر
پسران به خداوند اعتماد کافی و وافی نداشتند و قبل از خدا به پادشاه ایمان آوردند .و درشروع کارشان به خداوند و الطاف او توکل نداشتند .
پسران به دلیل غرور فقط گفتند هرچه پادشاه بگوید واز ذکر وتسبیح خدا در کار غافل شده و نگفتند به امید خدا یا خدا کمک کندویا جملات مثل این خدا را فراموش کرده بودند. 
از اعتمادی که به خود داشتند از توکل و تسبیح خدا غفلت کردند.

ذکر استثنا وحزم ملتوی                      گفته شد در ابتدای مثنوی

در این بیت اکثر مفسرین اعتقاد دارند مولانا از ابتدا نام مثنوی را برای کتاب در نظر داشته واتفاقی شش جلد ننوشته چون برخی مخالف این عقیده بودند. 
برخی نام این کتاب را صیقل الارواح یا مثنوی صیقل الارواح دانسته اند و عده ای هم معتقد بودند مولوی برای این کتاب هم مثل فیه مافیه خودش اسم انتخاب نکرده است
که با اشاره به این بیت نظر آنها را رد میکنند
وبا توجه به این دوبیت اعتقاد دارند مولانا در نوشتن مثنوی در شش جلد تر تیب داشته وبرحسب تصادف نبوده است
ملتوی ، درهم پیچیده
حزم ، احتیاط
در حقیقت مثنوی انتخاب اسم ظرف برای معنا و مظروف است
موضوع گفتن انشااله یا توکل بر خدا از نکات احتیاط دار وپیچده مولوی است یعنی اعتقاد زیادی به آن دارد وتوکل در ضمن یکی از مراحل سلوک برای سالکین است
ذکر ان شالله و احتیاط های پیچیده در ابتدای مثنوی آمده است
یا میشود گفت ما مثنوی را با توکل بر خدا شروع کرده ایم .

صد کتاب ار هست ، جز یک باب نیست        صد جهت را قصد ، جز محراب نیست
همه ی دانش ها برای یک مقصود یعنی شناخت خدا و تمام مقصودهای برای یک مقصد هستند و ان عبادت خداست
اگر صد کتاب در مورد توکل بر خدا بگوییم فقط یک باب از رحمت الهی است
قصد از هر حرف و حدیثی فقط خداوند است چون همه ی جهت ها محراب روی حق اند .
اگر تمام کتب دینی وادیان وحقیقت وجود وجهان های موازی رو بررسی کنی تمام آنها پرستش خداوند ورسیدن به اوست

این طرق را ، مخلصش یکخانه است           این هزاران سنبل از یک دانه است
در این ابیات به اعتقاد مولانا به حرکت جوهری ادیان پی میبریم
همه ی راه ها برای رسیدن به یک منزل و مقصد هستند! و این همه گل نتیجه وجود یک دانه و بذر هستند.
همانطور که یک دانه گندم سنبله های فراوان به وجود می آورد انسان های خاص نیز از طریق های متفاوت فقط به یک خانه می رسند و آن حرم الهی است .

گونه گونه خوردنی ها صدهزار                   جمله یک چیز است اندر اعتبار
تنوع خوردنی ها به صدها هزار هم می رسد اما همگی بیان کننده ی یک چیز هستند و آن وحدت ریشه گاه آنها هست
در این بیت برای معنایی که قبلا گفته بود مثال زده است: هر نوع غذایی انسان بخورد در کل مقصدی جز سیر شدن ندارند. مولانا در این بیت می فرماید: غذا و لقمه نه تنها ان چیزی است که می خوریم سخنان و درس هایی که یاد می گیریم هم نوعی تغذیه ی جان و روان است

 



مطالب مرتبط با این پست
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود